روی سرت پر چیز های سیاهه
تازه امتحان دینی را تمام کرده بود و در حیاط منتظر بود. در ان اثنا، یکی دیگر از همکلاسی هایش به طرفش آمد. همکلاسی اش گفت:((امتحان چطور بودی؟))
– خوب بودم. راستی روی سرت پر چیزهای سیاهه.
همشاگردی اش دو دستی موهای سرش را تکاند. ((سرم تمیز شد؟))
– هنوز نه. البته چیز مهمی هم نیست. فقط موی سرته!