کارهای خانه
_ این صفحات صبحگاهی کی تموم میشه؟ نونوایی الان میبنده. باشه باشه، فقط یک ربع دیگه.
_ برو سبزی فروشی کنار دانشگاه کاهو بگیر، آشغال های سبزی رو هم برای خرگوش بیار. پ نه! می خوای پدرت با این وضع کمرش بره. برادرت 8 سالشه. آفرین.
_ خب مگه نگفتم اگه آشغال نداشتن به جاش یه بوته کاهوی اضافه بیاری؟ نگفتم؟ چرا گفتم، تو یادت نمیاد، از بس حواس پرتی. برگرد و یه بوته کاهوی دیگه بیار.
_ زبونم مو درآورد. پاشو از رو مبل، اون دستمال رو بردار، میزها رو تمیز کن. گرد طاق ها رو بگیر. نمی بینی دارم جارو می کشم؟
_ عزیزم، میدونم خسته ای، ولی آشغال هارو باید ببری.
گاهی هکلاسی هایم را مثال می زنم که چقدر در کارهای خانه بی تفاوت اند. گاهی هم فقط می گویم «اَاَاَاَه»